پاره ای از پوست حیوانات که کفش دوزان و آهنگران روی پا اندازند تا جامه شان چرکین نشود. پوست پاره ای که حدادان و کفشگران یا بعضی دیگر از پیشه وران روی زانوان خود اندازند و یا همچون پیش بندی بر کمر بندند، تکه ها و خرده های چرم که در دکان یا محل کفشگران فراهم می آید. پاره های چرم: روباهی هر شب ب خانه کفشگری درآمدی و چرم پاره ها بدزدیدی و بخوردی. (سندبادنامه ص 226). رجوع به چرم شود
پاره ای از پوست حیوانات که کفش دوزان و آهنگران روی پا اندازند تا جامه شان چرکین نشود. پوست پاره ای که حدادان و کفشگران یا بعضی دیگر از پیشه وران روی زانوان خود اندازند و یا همچون پیش بندی بر کمر بندند، تکه ها و خرده های چرم که در دکان یا محل کفشگران فراهم می آید. پاره های چرم: روباهی هر شب ب خانه کفشگری درآمدی و چرم پاره ها بدزدیدی و بخوردی. (سندبادنامه ص 226). رجوع به چرم شود
پوست گاو. انبانی از پوست گاو. جلد گاو: چنان بد که هر سال یک چرم گاو ز کابل همی خواستی باژ و ساو. فردوسی. ز دینار پرکرده ده چرم گاو سه ساله فرستاده شد باژ و ساو. فردوسی. رجوع به چرم شود، کنایه از تازیانه باشد. (آنندراج). تازیانه ای که دم گاو نیز گویند. (ناظم الاطباء). دم گاو. دنب گاو. نوعی تازیانه
پوست گاو. انبانی از پوست گاو. جلد گاو: چنان بد که هر سال یک چرم گاو ز کابل همی خواستی باژ و ساو. فردوسی. ز دینار پرکرده ده چرم گاو سه ساله فرستاده شد باژ و ساو. فردوسی. رجوع به چرم شود، کنایه از تازیانه باشد. (آنندراج). تازیانه ای که دم گاو نیز گویند. (ناظم الاطباء). دم گاو. دنب گاو. نوعی تازیانه